دل دست به کافری بر آورد


وآیین قلندری بر آورد

قرائی و تایبی نمی خواست


رندی و مقامری بر آورد

دین و ره ایزدی رها کرد


کیش بت آزری بر آورد

در کنج نفاق سر فرو برد


سالوس و سیه گری بر آورد

از توبه و زهد توبه ها کرد


مومن شد و کافری بر آورد

تا دردی درد بی دلان خورد


صافی شد و دلبری بر آورد

عطار چو بحث حال خود کرد


تلبیس و مزوری بر آورد